شیطان که رانده شد ازبهشت جزیک خطانکرد

انقدر آه کشیدم که ز جان سیر شدم .........صورتم گر چه جوان است ولی پیر شدم

شیطان که رانده شد ازبهشت جزیک خطانکرد

انقدر آه کشیدم که ز جان سیر شدم .........صورتم گر چه جوان است ولی پیر شدم

ای که با بودنت  

بودن را زیبا کردی 

 حیف که باید بروم  

عشق را با تمام کرد 

باید رفت 

 

 

باید در راه خدا دل بکنیم

 

Im gonna live for ever, never gonna cry.

Only thing I fear,  im never gonna Die

Watch me goin up and never tell U why

I wanted U for myself and nobody else , just for that smile.

 

اگه می خوای بری برو از تو دوباره می گذرم

نگاه به گریه هام نکن من از تو بی وفا ترم

تو اشتباه عمرمی که دیگه تکرار نمی شی

این دفعه دیگه برنگرد تو واسه ما یار نمی شی

نه غم می خوام نه خاطره فقط بذار رها بشم

تو این غریبی نمی خوام مجنون قصه ها بشم

از توی قصه هام برو دیگه تو فکر من نباش

تموم کن این قائله رو نمک رو زخم من نپاش

همیشه بی گناه تویی همیشه تقصیر منه

نگاه بی وفای تو همیشه طعنه میزنه

بازم دارم می بخشمت این اشتباه آخره

گذشتم از گناه تو شاید خدا هم بگذره

وای جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند

هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
 
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند

زندگی کتابی است پرماجرا ، هیچگاه آنرا به خاطر یک ورقش دور مینداز ....

گاهی اوقات آنقدر غرق آرزو هستی که فراموش میکنی آرزوی کسی هستی ....

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان

سوخته را جان شد و آواز نیامد این

مدعیان در طلبش بی خبرانند کان را که خبر

شد خبری باز نیامد

 

 

؟

با نبود تو آنچه گویم شعر  نیست

 با نبود تو آنچه بودم میل نیست

 

در تمام زندگی جستم به دنبال  سه چیز

 معنیه عشق و مرام و معرفت واقعا چیست

 

 

 

چه غم انگیز است وقتی چشمه ای سرد و زلال

در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد

تو تشنه ی آتش باشی و نه تشنه ی آب

و چشمه که خشکید از آن آتش که تو تشنه آن بودی

بخار شد و به هوا رفت

و آتش زمین را تاخت و در خود گداخت

و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش بارید

تو تشنه ی آب گردی و نه تشنه آتش

وقتی که قسم ها همه دروغ شده

 وقتی که دروغ ها همه قسم شده 

همه جارو  لجن  گرفته

هر کی می خواد یه جوری اذت استفاده کنه

مرام و مرفت نیست

خوب و بد فرقی نداره

ای خدا مگه نمیبینی

چشماتو باز کن

چشمای خونیه مردمتو  ببین

ببین و بشین

بشین و با من زار بزن................

تو که بارون ندیدی

تو که دردو نچشیدی

تو که مرگ نمی دونی

تو که  دوری و نداشتی

تو که داغونت نکردن

توی غربت  تک و  تنها  زیره  بارون درب و داغون مرگ و دیدم

با من از درد نگو

با من از دوری نگو

با من از مرگ نگو

با من از غربت نگو

با من از عشق بگو

 

                                                                          همه را دیدم

                                                                                                    ولی عشق را ندیدم

میرم .... اما نمی پرسم زخویش .... ره کجا .... منزل کجا .... مقصود چیست ؟ بوسه می بخشم ولی خود غافلم که این دل دیوانه را معبود کیست

...

زمان به من اموخت : که دست دادن معنی رفاقت نیست ، بوسیدن قول ماندن نیست ، و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست.

...

بدون تو چه پروازی


چه احساسی چه آوازی

امروز  بلیتامو  گرفتم ........... دارم  میام.

خدایا  شکر.   ۳۸ روز  دیگه  ایرانم.