شب تنهایی با هم.. شاید اینگونه سزاوار
فراموشی نبود چقدر با عجله...
غبار می تکانی از ردپای آخرین خاطراتمان
کنون ای اولین و آخرینم کاش احساس آبی
مرا می شنیدی. تا همیشه به تماشای شب
میروم و تکه هایی از عشق مدفون میراث من
است و قلمی که هیچ گاه نتوانست آخرین
حرفهای مرا با تو بگوید