شیطان که رانده شد ازبهشت جزیک خطانکرد

انقدر آه کشیدم که ز جان سیر شدم .........صورتم گر چه جوان است ولی پیر شدم

شیطان که رانده شد ازبهشت جزیک خطانکرد

انقدر آه کشیدم که ز جان سیر شدم .........صورتم گر چه جوان است ولی پیر شدم

به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

تو دنیای منی بی انتها و ساکت و سرشار

و من در این دنیای دور از غصه مهمانم

تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم

و من در حسرت دیدار چشمت رو به پایانم

تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوترها

و من هم یک کبوتر تشنه ی باران درمانم

بمان امشب کنار لحظه های بیقرار من

ببین با تو چه رویائی ست رنگ شوق چشمانم

نظرات 1 + ارسال نظر
شبنم 1386/03/02 ساعت 02:31

پوریا از پیشم بری ، دیگه هیچکس مثل تو نمی تونم پیدا کنم
می دونم بدون تو ، دیگه این زندگی رو نمی تونم معنا کنم

همه فکرم تویی و وجودم از تو جون می گیره
اخه قلب من بدون تو می میره

تو رو خواستم نه برای بازی و یک حوس پوچ ، بی خبر
می خوامت برای یک عمر ، اینو از یادت نبر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد